Android...سرزمین آندروید
دنياي دانلود انواع برنامه موبايل و نرم افزار وكتاب موبایل ،کتابهای اموزشی و مطالب اموزشی...
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 16:11 ::  نويسنده : ABD

خردمندی پیر در دشت پوشیده از برف قدم می زد که به زن

گریانی رسید.پرسید:چرا می گریی؟

چون به زندگی ام می اندیشم،به جوانیم، به زیبایی که در آینه

می دیدم، و به مردی که دوست داشتم. خداوند بی رحم است

که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. می دانست که من

بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم.

مرد خردمند در میان دشت برف آگین ایستاد ،به نقطه ای خیره

شد و به فکر فرو رفت.زن از گریستن دست کشید.و پرسید:

در آنجا چه می بینید؟

خردمند پاسخ داد:دشتی از گل سرخ.خداوند،آنگاه که قدرت حافظه

 را به من بخشید،بسیار سخاوتمند بود .می دانست در زمستان ،

همواره میتوانم بهار را به یاد آورم...و لبخند بزنم...

چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:به نام خداوندعشق ودوستی, :: 16:10 ::  نويسنده : ABD

به نام خداوندعشق ودوستی

 

 

 خدایا!
تو خود گفتی هرکه عاشق من باشد,عاشقش خواهم شدو هر که را عاشق باشم شهیدش خواهم کردوخون بهای شهادتش را خواهم پرداخت.
خدایا!
من عاشق توام!

 

چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : ABD

♥من 2 تا تو را دوست دارم ... يکي اين دنيا ... يکي اون دنيا ...

 

♥تمام محبتت را به پاي دوستت بريز اما نه تمام اعتمادت را ...


♥عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلند تر خواهد بود


♥رنگين کمان پاداش کسي است که تا آخرين قطره زير باران مي ماند


♥ از شمع آموختم که :ايستاده بميرم بي صدا بميرم به پاي دوست بميرم

بقیه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 16:6 ::  نويسنده : ABD

مثل این خوشکله یه صفحه قران بخون....

اگه واقعا میخواهی خدا با تو حرف بزنه...البته بامعنی!!

 

 

چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب: وزن دعا, :: 16:3 ::  نويسنده : ABD


زنی با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم  وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
صاحب مغازه، با بی اعتنایی محلّش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.


زن نیازمند در حالی که اصرار می کرد گفت: آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم .


مغازه دار گفت نسیه نمیدهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت : ببین این خانم چه میخواهد خرید این خانم با من .پ

خواربار فروش گفت: لازم نیست خودم میدهم لیست خریدت کو؟

زن گفت : اینجاست.

- لیست ات را بگذار روی ترازو به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر!

زن با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت. همه با تعجّب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت.

خواربارفروش باورش نمیشد.

مشتری از سر رضایت خندید.

مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد کفه ی ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند.

در این وقت ، خواربار فروش با تعجّب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است.

کاغذ لیست خرید نبود ، دعای زن بود که نوشته بود :


ای خدای عزیزم تو از نیاز من با خبری، خودت آن را برآورده کن.

 

 

تو رو خدا اگه یه جا یه گدایی دیدین اگه دارین هزارتومان اگه کم دارین

صدتومان واگه ندارین دعا کنین اگه دفعه ی دیگه دیدینش داشته

باشین که بدینش نه با اخم وبایه متلک بنده ی خدارو ناامید کنین اخه

 خدا ثروت اونو توی ثروت شما هاگذاشته یاعلی شیعه......................

 

چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : ABD

هر وقت در خیانت و فریب دادن کسى موفق شدى،

به این فکرنکن که اون چقدر احمق بوده،

به این فکرکن که اون چقدر به تواعتماد داشته ... !

 

عشق آدم را داغ می کند و

 

دوست داشتن آدم را پخته می کند

 

هر داغی یک روز سرد می شود ولی

 

هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود

درباره وبلاگ

سلام.خوشحالم که به دیدارمن امدید.خوشحال میشم با نظراتتون بهم کمک کنید .امیدوارم از وب خودتون خوشتون بیاد و لحظات خوبی راداشته باشید.بازم بهم سر بزنید... آرزومند آرزوهایتان هستم.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوانAndroidو آدرس lordabd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

حالا دیدید که موافق موافق موافقم...پس دل دل نکن... لینک کن...





نويسندگان